بسم الله الرحمن الرحیم
تو را میجویم از قلههای رفیع نیایش،
تو را میجویم از هوای مطبوع مدینه،
از زلالی طلوع یک صبح تازه،
متولد میشوم از حس تازه ی سرودن.
پلک میزنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر میشود.
پلک میزنی و سفارت عشق، بر شانههایت سنگینی میکند.
پلک میزنی و اخبارگوی تاریخ سرخی میشوی که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد.
به دف و چنگ عرشیان پلک میگشایی تا ادامه ی کارنامه ی برهوت کربلا باشی.
از خطبههایت آتشفشان جاری میشود و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا میآید.
تو میآیی و ذائقه ی واژهها از عطر دعا آکنده میشود.
تو میآیی و بر صبح لبانت، معنویت عارفانه نقش میبندد.
تو میآیی و روح ناآرام سجادهها را به آرامشی خواستنی میسپاری.
میآیی و شولای باران بر دوش، باب الحوائج میشوی.
دست بالا میبری و برای درختهای بهشت، باران تلاوت میکنی.
صحیفه ی سینه را میگشایی و صحیفه ی سجادیهای مینویسی که زبور آل محمد میشود.
نوشته ی ابراهیم قبله آرباطان
برچسبها: دلنوشته,
دسته بندی : <-CategoryName->
نويسندگان